کودکهمسری؛ پدیدهای با خشونت پنهان در میان کلمات | گفتگو با دکتر رابعه موحد
آمارها درباره ازدواج زودهنگام در ایران همچنان نگرانکننده است؛ خبرها نیز. در تازهترین نمونه٬ رسانهها از نمایش آیینهای سنتی ازدواج برای کودکان در یکی از موسسات دانشگاه آزاد در یزد خبر دادهاند. چندی پیش هم دکتر شیرین احمدنیا معاون پیشگیری از آسیبهای اجتماعی سازمان بهزیستی از آمار هفده درصدی ازدواج دختران ایرانی کمتر از هجده سال پرده برداشت این در حالی است که به گزارش یونیسف این آمار برای دختران کمتر از پانزده سال در ایران سه درصد است.
به گزارش وبسایت تخصصی مددکاری اجتماعی ۲۰۱۵ به نقل از سایت الفبا، در این باره با دکتر رابعه موحد، رواندرمانگر گفتوگو کردهام و از ایشان پرسیدهام که آیا واقعا آمار ازدواج زودهنگام در ایران نگرانکننده است و چرا باید نسبت به تبعات فردی و اجتماعی شیوع غیراجباری آن هشدار بدهیم.
خانم دکتر؛ لطفا بفرمایید آیا واقعا میشود سن دقیق ازدواج را تعیین و مشخص کرد؟
سن ازدواج را هم میشود و هم نمیشود تعیین کرد. افراد مختلف در سنین متفاوتی به بلوغ لازم برای ازدواج میرسند. داشتن بلوغ فیزیولوژی ملاک ازدواج نیست. گاهی فردی در ۴۰ سالگی هم آمادگی ازدواج ندارد. رسیدن به استقلال مالی، فکری و عاطفی از شرایط اصلی ازدواج است؛ پس سن مشخصی ندارد. اما بیشک سن حداقلی برای این اقدام مهم وجود دارد؛ یعنی شما در ۸۰ سالگی هم میتوانید ازدواج کنید، اما در ۸ سالگی نمیتوانید. در ۱۵ سالگی یک دختر یا پسر ممکن است تا حدی به بلوغ فیزیولوژی نزدیک شده باشد، ولی حتی نمیتوان گفت بلوغ نهایی در سیستم جنسی فرد صورت گرفته است؛ مخصوصا در دختران که رشد کامل تخمدانها و رحم بهتدریج صورت میگیرد و پریود شدن نباید علامت بلوغ در نظر گرفته شود. و خب راجع به بلوغ فکری و عاطفی و مالی که جای حرف نیست.
پس تعیین حداقل سن ازدواج براساس چه معیارهای باید انجام بگیرد؟
بهنظر من اگر بخواهیم خیلی سنتی نگاه کنیم، ۱۸ سال. و اگر همه عواقب ازدواج زودهنگام را در نظر بگیریم، باید سن را معیار قرار ندهیم و کیفیت رشد فردی را در نظر بگیریم، که دختر یا پسر جوان کدامیک از آمادگی های لازم برای داشتن زندگی مستقل را دارند: تحصیلات، کار، شغل، مهارت لازم برای زندگی مستقل، استقلال فکری، آمادگی سهیم شدن در زندگی با فردی دیگر، حد قابل قبولی از شناخت خود و نیازهای فردی؛ نهایتا میتوان گفت توانایی قبول آگاهانه مسوولیت.
میدانیم که ازدواج در کودکی آسیبهایی در پی دارد. منشا آسیبهای روانی کودکهمسری و راههای درمان آنها چیست؟
بله؛ کودکهمسری! دو کلمه ضد هم را کنار هم جای میدهیم، کلمه جدیدی میسازیم، بهرسمیت میشناسیمش و متاسفانه در لغتنامههایمان مینشیند. کودک یعنی نابالغ و وابسته و رشدنیافته؛ همسر یعنی زنی که به درجهای از رشد رسیده است که مسوولیتهای جدید بپذیرد و خود کودکی بهدنیا آورد. شاید کلمات ظاهرا کنار هم قرار گیرند و صدایشان درنیاید، اما تردیدی نیست کودکی که همسری را با جسم و روح خود یدک بکشد، نه کودکیاش و نه همسریاش آن خواهد شد که بایست میشد. کودکی که دنیایش را با مجوز والدین و قانون تاراج میکنند، خشونت میبیند، از آنچه اتفاق میافتد درک درستی ندارد، توانایی درک رفتاری را که والدین، یعنی مهمترین افراد زندگی کودک، با او میکنند ندارد. درحالیکه به حمایت آنها نیاز دارد، به خانه بیگانه روانهاش میکنند؛ درحالیکه به بازی نیاز دارد، پیشبند و جارو دستش میدهند؛ کتاب و دفتر و قلم را میگیرند و قابلمه نشانش میدهند. جسمش کودک است و روانش کودک است، ولی باید نقش بزرگسال ایفا کند. از این دنیایی که هنوز راه بسیاری تا رسیدن به آن دارد هیچ اطلاعی در دسترسش نیست. مجبور است بزرگ شود، اما بزرگ شدن یک فرآیند است و زمان میخواهد، پس در قالب بزرگ شدن باید کودکی را خفه کند… خب آسیب این تقلب در راه رشد چیست؟
مراحل رشد کودک فقط جسمانی نیست. رشد ذهنی و قدرت ادراک، استنتاج و تحلیل مسایل در طی زمان انجام میگیرد. هوش عقلی و هوش هیجانی طی تجربیات متناسب با سن کودکان رشد میکند و نبود فضای مناسب سن این پروسه را دچار اختلال میکند.
این افراد آرزوهای کودکی، نوجوانی و جوانی را یکی پس از دیگری از دست میدهند، چون زمان رسیدن به هر کدام این مراحل نقش نامتناسب و زودرس مرحله بعدی را بر شانههایشان احساس کردهاند و زیر فشار آن له شدهاند. آنها نگاهی پر از بیاعتمادی به جهان خواهند داشت، زیرا اعتماد را بهمعنای واقعی تجربه نمیکنند.
و در دنیای امروز باید این نکته مهم را در نظر گرفت که این کودکان و نوجوانان ناآگاه و بیتجربه چند سال بعد که بتوانند دنیای واقعی را بشناسند و از ستمی که بر آنان رفته آگاه شوند، برای تجربههای نکرده این خانههای مسموم را ترک خواهند کرد، اما بدون تحصیل، بدون مهارت، بدون قدرت ایستادن روی پاهای خویش؛ فقط با دنیایی از حسرتها و عطشهای سیریناپذیر.
درواقع اینها بخشی از تبعات اجتماعی ازدواج کودکان است؛ درست میگویم؟
ازدواج کودکان و نوجوانان در زمانهای گذشته، مثلا ۵۰ سال قبل، قابل مقایسه با امروز نیست. آن کودکان نگونبخت تا آخر عمر بر روی گور آرزوهایشان با سکوت زندگی میکردند و باور داشتند که روند طبیعی همین است. امروز دنیای باز، رسانهها و… اجازه این توهم را به آنها نمیدهد که زندگی خود را طبیعی و برحق بدانند. پس خروجی این ازدواجها را جامعه باید تاوان دهد، با دختران و زنانی که بیهیچ توان و تفکری برای زندگی حتی از شهرستانهای کوچک راهی کلانشهرها میشوند تا به هر طریقی رنگ جدید زندگی را تجربه کنند.
تبلیغات، تشویقها و برداشتن موانع قانونی امروز میتواند آمار ازدواج کودکان را بالا ببرد، اما مسوولان یا نمیدانند یا نمیخواهند بدانند که این آمار همان آمار طلاق و نابسامانیهای زنان مطلقه و حتی زنان خیابانی فرداست. ورودی و خروجی بسیار نزدیک به هم خواهد بود. همه آن کودکان به سرنوشت رقتبار خود در سالهای پیشرو رضایت نخواهند داد. آسیبهای فردی در آینه جامعه یکجا دیده خواهد شد و مسوولان ما همچنان میزگردهایی تشکیل خواهند داد برای مبارزه با آسیبهای اجتماعی.
در ازدواج کودکان، ذهن ما بیشتر معطوف به ازدواج دختران پیش از رسیدن به ۱۸ سالگی است، درحالیکه طبق آمار ازدواج پسران کمتر از ۱۸ سال هم در بسیاری از مناطق ایران رواج دارد. آیا کودکهمسری پسران کمتر موجب آسیب آنها میشود؟
بهنظر من پسران هم آسیب اساسی میبینند. آنها وارد حوزه مردانه توصیفشده توسط فرهنگ مردسالاری میشوند بدون اینکه زمان کافی برای شناخت خود داشته باشند، بار زندگی دختری را بر دوششان میگذارند و باید شوهری کنند.
پسران راههای تخلیه ناکامی را، بنا به موقعیت جنسی خود و آموزههایشان، در خانه و بر همسر خردسال میشناسند، چون راه پدران آنهاست. و همین خشونت بر دختربچهها را دوچندان میکند.
داشتن شرایط ازدواج برای هر دو جنس ضروری است، وگرنه زندگی هر دو جنس پایمال میشود؛ تا هر دو در آینده از چه راهی هم به خود و هم به جامعه ساکت در برابر این ستمها ضربه بزنند.
با وجود اطلاعرسانی و انتقادهایی که به پدیده ازدواج کودکان در ایران صورت میگیرد، چرا هنوز شاهد این اتفاق هستیم و هر سال نسبت به سال پیش آمار بیشتری از ازدواج کودکان داریم؟
ببینید؛ اطلاعرسانی و انتقاد درباره ازدواج کودکان فقط از طرف من و شما صورت میگیرد، ولی رسانههای بلندبالای همگانی این مساله را تبلیغ میکنند.
روشهای قانونی روزبهروز بهشکلی باورنکردنی راه را بر این فاجعه باز میکنند. در کلاسهایی که بهداشت و سلامت برگزار میکند، که افراد برای ثبت عقد باید در آن شرکت کنند تا گواهی مثلا بهداشت بگیرند، کارشناسان بهداشت حق هیچگونه اطلاعرسانی به کودکان ندارند؛ حق پرسیدن اینکه «چرا ازدواج میکنی؟» ندارند.
برگزاری کلاسهای فرمالیته، که فقط برای گرفتن گواهی در آن شرکت میکنند، هیچ اقدام مثبتی تلقی نمیشود. در این کلاسها ویدیوی سخنرانی یک آقایی پخش میشود که ازدواج زودهنگام را تایید میکند و میگوید که ازدواج هم وقت خودش را دارد. نمیدانم چرا مسوولان با این فاجعه شوخیوار برخورد میکنند؛ واقعا نمیدانم.